پرواز نبض
وان گاه راه شیب گرفت، از اوج تا فرود رسید
پرواز رنگ بود ز لب، دیگر نه بوسه و نه طلب
پژمرده ماند غنچه ی سرخ، نیلوفر کبود رسید
پرواز دیدن از در چشم، دیگر نه مهر ماند و نه خشم
از حلقه های ژرف تهی بدرود بی درود رسید
بدرود تن، رهایی جان - آنک پرنده ، بال زنان
جایی که مهر و ماه بر او آغوش می گشود رسید
واشد در بهشت خدا، خیل فرشته داد صلا
و ز عرش بانگ تر لللا و ز عرشیان سرود رسید
گفتی: رسید راهروی تا امن جان پناه نوی
گفتم: بلی ، رسید ، ولی این پر شتاب زود رسید.
در خود نگاه می فکنم یعنی که دیر مانده منم
حیران کزین درنگ مرا جز ماندگی چه سود رسید
بادا که تن ز یاد رود، خاکسترش به باد رود
کاین اطلس کهن شده را آتش به تاروپود رسید......