عید آمد و می رود......
عید آمد و می رود، بی پیک و پیام تو
صد نامه گشوده ام، بی یک گل نام تو
آب از سر شرم شد این جان که به سادگی
تقدیم تو شد،ولی می دید به جام تو!
می خواستمت به جان، اما تو نخواستی
گوهر نشد ای صدف! این قطره به کام تو
با صید گریز خو، کو شیدنت آرزو
شادی ندهد تو را این آهوی رام تو
این بند ز پای من مگشای که بسته ام
پیمان دوام خود با گوشه ی دام تو
برخیز! که آتشی می باید و ، دیر شد
سرد است سرای من، برف است به بام تو
بگذار که گویمت: ((هر باده که می کشی
در غیر حریم من، می باد حرام تو!))
نه! نه! که ز من همان ز بید که دعا کنم
کز جام طرب دمد خورشید به شام تو.
هر غنچه گشوده شد چون نامه ی دوستان ـ
عید آمد و می رود، بی پیک و پیام تو.......
پایان
+ نوشته شده در شنبه پنجم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 13:36 توسط شیوا
|