شعر حافظ
من ارچه در نظر یار خاکسار شدم ** رقیب نیز چینن محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر می زند ، همه را ** کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است ** چو بر صحیفه ، مستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود ** که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
تو انگر دل درویش خود به دست آور ** که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
غنمیتی شمرای شمع و صل پروانه ** که این معامله تا صحبحدم نخواهد ماند
برین رواق زبر جد نوشته اند به زر ** که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ ** که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند